تشیع علوی و تشیع صفوی …


نگاهی به این کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی(به قلم استاد شریعتی) انداختم و قسمتهایی از آنرا بازخوانی کردم. حرف ندارد! به شما هم پیشنهاد میکنم این کتاب را حتما بخوانید، حتی اگر قبلا آنرا مطالعه کرده اید … واقعا تاریخ مصرف ندارد. مخصوصا آنجایی که از حرکت رو به جلوی دین -زمانی که در قدرت نیست- و توقف و افول آن -در هنگامه بقدرت رسیدنش- میگوید … وضعیت دین ما هم همینطور شده به گونه ای. نمیدانم … حکومتی که نام دین را به یدک میشکد مسئولیتش صد برابر سنگین تر است. و ما این احساس مسئولیت را در حاکمان ندیدم، نمی بینیم و نخواهیم دید. باعث تاسف است که دین تبدیل به ابزاری بشود برای مشروعیت دادن به خیلی از کارها! کارهایی که شاید با برچسب دین و مذهب، خود دین را در زمان کوتاهی سالها پیرتر میکند…

قطعه هایی از این کتاب را در اینجا برایتان می آورم :

«شيعه علوي يعني،كسي كه در راه علي،و به ميزاني كه قدرت و استعداد دارد،در پي علي قدم بر مي دارد،او را نمي تواند در جامعه اي كه از جامعه علي بسيار بدتر است،سرنوشتي بهتر از سرنوشت رهبرش داشته باشد و اگر مي بينيم،كه فلان شيعه سخنور،همه خوششان مي آيد و يا بدشان نمي آيد و همه صنف مي پذيرندش،و هيچ كس هيچگونه از او ايرادي نمي گيرد،و جناح هاي مخالف و متضاد و جبهه هاي متناقض همه استقبالش مي كنند،و يا لااقل به او كاري ندارند و جوري هنرمندانه و متوجه همه جوانب و همه جناح ها حرف مي زند كه هم اشراف و سرمايه داران و برده فروشان و كاروان داران قريش خوششان مي آيد،و هم جنايتكاران ستمگر و فاسد بني اميه و هم مقدسهاي نهروان و هم حقه بازان و خودخواهان و منافقان ظاهر الصلاح…
يقين بدان كه رفيق،او شيعه است اما شيعه شاه عباسي!شيعه علوي نيست!اين پيرو آن شخصيت مقابل علي است،سياستمدار سقيفه است كه همه را دارد،و بر اساس”مصالح“كار مي كند نه بر اساس ”حقايق“.
اساسا خط اصلي كه علي را از ابوبكر جدا مي كرد خط فاصل حقيقت و مصلحت بود…
پس از دوره اشكانيان كه ،مذهب زردشت تضعيف شده بود و قدرتي نداشت و به حساب گرفته نمي شد،پيغمبران و پيغمبرگونه ها و نهضتهاي مذهبي و مكتبهاي اعتقادي و اجتماعي در برابرش قيام نكردند و ايمان زردشتي،بدون مقاومت،در ميان مردم رسوخ مي يافت،اما در عصر ساسانيان كه خود مدعيان مذهب اند و خاندان روحاني و فرزندان ساسان خوتاي موبد بزرگ معبد استخر و قيامشان قيام ديني است و رسالتشان احياي مذهب زردشتي،و موبدان،حتي بر پادشاهان حكومت مي رانند و هم مظهر قدرت سياسي و هم اقتصادي و هم مذهبي شده اند و رژيم مقتدر سلطنت را تكيه گاه و حتي ابزار دست خود ساخته اند و بيش از نيمي از تمامي املاك مزروعي كشور را تصاحب كرده اند و آتشگاه ها از همه وقت گرم تر و روشن تر و آباد تر،در سراسر ايران تكثير مي شود و بزرگ ترين امپراطوري جهان حامي متعصب اين مذهب مي گردد و موبد موبدان تاج را از جانب اهورامزد بر فرق شاهانشاهان ساساني مي نهد و خود به نام روحانيت،بر نيمي از جهان متمدن و مقتدر آن عصر حكومت مي كند و براي اولين بار مذهب زردشت مذهب رسمي حكومت مي شود،از درون پوك مي شود و متزلزل و بي جاذبه و با تني نيرومند كه به شدت و به زور رشد مي كند و چاق و چرب مي شود اما بي روح و بي انديشه و بي حيات و حركت و شور حرارت،چه،اين مذهب كه ابتدا يك ”ايمان “بود و يك دعوت و هدايت كه عشق در دلها بر مي افروخت و حركت در جامعه مي آفريد و در عمق ارواح و افكار مردم رسوخ مي كرد تبديل به ”قدرت“شد و نظام حاكم و مجموعه اي از مراسم و وظايف و اعمال تكراري تقليدي بي هدف و بي ثمر و بينشي متحجر،و اين بود كه ديديم مذهب زردشت،نه يك روح،كه يك”مجسمه پولادين “شده بود،و در اين عصر شده بود يك گنبد عظيم و زرين بر روي هيچ،تو خالي و خلوت كه دو فرياد بي دنباله و ناشيانه ماني و مزدك چه طنيني در آن افكند و بعد در همين روزگار،يك لگد عرب چه آسان اين قصر شكوهمند موريانه خورده را فرو ريخت و دعوت اسلام در خلأ فكري و نياز اجتماعي امت زردشت چه شوري بر انگيخت؟و عجيب است كه در طول تاريخ ايران تنها دو جنبش نيرومند مذهبي بوده است كه از درون جامعه ايراني آغاز شده است و بر مذهب زرتشت شوريده است و اين هر دو،در عصري بوده است كه اين مذهب در طول تاريخ خويش،به آخرين حد اقتدار خويش رسيده بوده است و از اين شگفت تر اين بود كه مذهب زرتشت،در اوج پيروزي خود شكست خورد و بر مسند جلال و جبروت خويش جان داد و اسلام،او را،در حالي كه از همه وقت مسلح تر و نيرومند تر بود و بزرگ ترين قدرت نظامي جهان را به زير فرمان خويش آورده بود،به خاك نشاند و شگفت تر اينكه،اسلام،بر عكس،در اين هنگام از همه وقت ضعيف تر و در شمار و سلاح و ثروت و قدرت از همه ادوار عمر خويش كمتر بود!
اين است فرق”ايمان متحرك“Mouvementو ”ايمان متحجر“…»(منبع)

برای مطالعه قسمتهای بیشتری از این کتاب به اینجا بروید.

  1. 4 فوریه 2012

بیان دیدگاه